در کانال ان ال پی دکتر سعیدی میتوانید به طور کاربردی یادبگیرد و در زندگی روزمره اتان استفاده کنید .
لینک کانل :
aparat/nlplife
قابل توجه عزیزان لینک های دانلود آپلود بوی و ترین بیته تمامی جلسات به زودی برای علاقمندان به nlp گذاشته خواهند شد .
در ادامه ی مطلب می توانید از تاریخچه ی ان ال پی اطلاعاتی کسب کنید . و اینکه چگونه به کار می آید .
برنامهریزی عصبی کلامی
«برنامهریزی عصبی کلامی» (به انگلیسی: Neuro-linguistic programming) و(مخفف انگلیسی: 'NLP')، یک رویکرد ارتباطی، رشد فردی و یک روش رواندرمانگری است که توسط «ریچارد بندلر»(به انگلیسی: Richard Bandler) و «جان گریندر» (به انگلیسی: John Grinder) در سال 1970 و در کالیفرنیای آمریکا، ایجاد شد. ایجادکنندگان این رویکرد، مدعی بودند که بین فرایندهای عصبی؛ «عصبی»، پردازشهای زبانی؛ «زبانی» و الگوهای رفتاری، ارتباطی وجود دارد که میتواند از طریق تجربه؛ «برنامهریزی» کرد و آنها را یادگرفت و به این روش از این رویکرد برای هدف ویژهای در زندگی، بهره گرفت و حتی به این طریق بتوان مسیر زندگی را تغییر داد.
محتویات
۱ برنامهریزی عصبی کلامی چیست؟
۲ تاریخچه
۳ شکل گیری رفتار از دید برنامه ریزی عصبی کلامی
۴ نفوذ کلام با استفاده از فن ان. ال . پی (Neuro Linguistic Programming)
۵ سیستم VAKO کانال ترجیحی دریافت اطلاعات
۶ NLP و ادعای تشخیص دروغگویی
برنامهریزی عصبی کلامی چیست؟
برنامهریزی عصبی کلامی یا برنامه ریزی به زبان عصبی رویکردی منظم است که هدف از آن افزایش اثر بخشی فردی است. اصل اساسی در برنامه ریزی عصبی کلامی این است که افراد به شیوههای خاص خود در مورد جهان فکر میکنند. آن را میبینند، میشنوند، لمس میکنند و میفهمند. برنامه ریزی عصبی کلامی با ساختار تفکر و قالبهای فکری سرو کار دارود و نه افکار خاصی که در ذهن وجود دارد.
«برنامهریزی عصبی کلامی»، با الگوبرداری از انسانهای موفق و شناخت عملکرد دستگاههای ذهنی و مغزی انسان، مهارتهای کاربردی و مؤثری را در بهبود روش فکر کردن و زندگی کردن معرفی کرده است، بهویژه این یافتهها، بیشتر با مطالعات حرکات چشم و رابطۀ آن با عملکرد مغزی و ذهنی مرتبط بوده است. اینکه مردم در زمان فعالیتهایی مانند یادگیری و فکرکردن، به چه نقاطی نگاه میکنند و حرکات چشم آنها به چه صورت است و رابطۀ آن با بخشهای مختلفی از مغز چگونه است که البته همۀ این موارد بستگی دارد به کشف اطلاعاتی که از فرایندهای فکری دیگران به دست میآورید که بنابر باور NLP ها سر نخ این اطلاعات، در حرکات چشم است.
«برنامهریزی عصبی کلامی» یا NLP، به انسان درباره کارایی مغز می آموزدو این که چگونه با استفاده از الگوهای موفق جهان بیرون، زندگی خود را با کیفیت بهتر شکل دهند. این دانش، کاربردهای بسیار متنوعی دارد و بهره گیری از آن به شغل و حرفه هر فرد بستگی دارد. همچنین در بسیاری از موارد به ما کمک می کند تا از محدودیت های فردی رهایی یابیم و با واقعیات بیشتر مانوس شویم. با آموختن این علم می توان بیشتر در سطوح ناخودآگاه تغییراتی ایجاد کرد تا در راستای این تغییر و تحول، زندگی ما نیز به راحتی دستخوش تغییر قرار گیرد.
همچنین برنامه ریزی عصبی کلامی به شما این اجازه را می دهد که دقیقا تعیین کنید که کدام تغییر و تحولات ذهنی لازمند تا نتیجه ای تحقق یابد".
تاریخچه
جان گریندر و ریچارد بندلر پایه گذاران اصلی NLP هستند که با بررسی فعالیت های «میلتون اریکسون» - هیپنوتیزور معروف و نابغه امریکایی و همچنین بررسی روش های کسب موفقیت بازرگانان بزرگ، «ویرجینیا ساتیر» که برای نخستین بار خانواده درمانی را در سطح جهان انجام می داد و «فریتز پرلز»، مبتکر روانشناسی گشتالت به این نتیجه رسیدند که " انسان پیوسته در حال برنامه ریزی شدن برای زندگی اش است و این برنامه ریزی را ضمیرناخودآگاه وی انجام می دهد و موفقیت یا عدم موفقیت در هر کاری را خود فرد برای خودش برنامه ریزی می کند و با ایجاد و به کارگیری سیستم های خاصی می توان این برنامه ریزی را به سمتی که مایل است، تغییر دهد". بنابراین در دهه هفتاد میلادی بود که NLP شکل گرفت و بنیانگذاران آن، «ریچارد بندلر» و «جان گریندر» بودند؛ البته از آن جایی که برنامه ریزی عصبی کلامی شامل ابزار گوناگونی برای تغییر در رفتار است واشخاص دیگری همچون: «رابرت دیلتز»، «تاد جیمز»، استفان گلیگان، لسلی کامرون بندلر، استیو کونرا، دیوید گوردون، جودیت دولوزیر و ... هر کدام با نوآوری های خود نیز به نوعی به قوی تر شدن NLP که امروزه دارای بیش از 300 تکنیک برای تغییر در رفتار است، کمک کردند. برنامه ریزی عصبی کلامی در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 میلادی با کمک رابرت دیلتز، فرم استاندارد گرفت و در طول سال های دهه 80 دسته بندی شد تا بتوان آن را به صورت یک رشته تحصیلی به علاقمندان معرفی کرد و در اختیار آنان قرار داد.
شکل گیری رفتار از دید برنامه ریزی عصبی کلامی
گفتنی است در واقع نه تنها بعضی از اعمال ما، بلکه تمام کارهایی را که انجام می دهیم و به اصطلاح آنها را "رفتار" می نامیم، بر طبق یک برنامه ریزی قبلی انجام می شود. این برنامه ریزی گاهی کنترل شده و به اصطلاح خودآگاهانه است؛ مانند رفتن به سفر و برخی اوقات برنامه ریزی ناخودآگاهانه در ما شکل گرفته است، همچون ترس از شب. بنابراین مسئولیت برنامه ریزی در ما را به صورت ناخودآگاهانه، ضمیر ناخودآگاه عهده دار است که در واقع مسئول رفتارهای ما است. ضمیر ناخودآگاه فعالیت قسمتی از مغز است و نظریه های گوناگونی در خصوص جایگاه آن در مغز بیان شده است. در هر صورت این ضمیر ناخودآگاه است که با دریافت اطلاعات و پیام ها از محیط و پردازش آنها رفتاری را برای حفظ و امنیت فرد پدید می آورد و در NLP یا برنامه ریزی عصبی کلامی با ابزارهای خاصی که وجود دارد، می آموزیم چگونه این رفتارها را تغییر دهیم. با تکنیک های برنامه ریزی عصبی کلامی می توانیم رفتارهای نامطلوب کنونی را تغییر دهیم و بر رفتارهای آینده ی خود تاثیر مثبتی بگذاریم.NLP به ما می آموزد که چگونه متفاوت ومثبت فکر کنیم.
نفوذ کلام با استفاده از فن ان. ال . پی (Neuro Linguistic Programming)
یکی از بارزترین شیوه های نفوذ کلام، شناخت سیستم روحی افراد و تقلید از آن است. برای این کار باید به دقت به افراد چشم بدوزید، به سخنان آنان گوش فرا دهید و ببینید که غالبا از چه نوع کلماتی استفاده می کنند و چگونه آنها را در قالب الفاظ می ریزند .آنگاه با استفاده از همان نوع کلمات و تقلید از لحن صدا، تغییرات چهره، حالات و حرکات چشم به گونه ای با آنها صحبت کنند که با نحوه فکر و عملکرد ذهنیشان مطابق باشد. افراد در ارتباطات خود به یکی از چهار سیستم عصبی زیر گرایش دارند : افراد سمعی - افراد بصری - افراد لمسی - افراد حسابگر ( منطقی - استدلال گر )
سیستم VAKO کانال ترجیحی دریافت اطلاعات
یافتههای برنامهریزی عصبی کلامی در سالهای اخیر، موجی از پژوهشها و مطالعات را به راه انداخته است و اولین بار در مبحث «ارزیابی نشانههای بصری» در کتاب «قورباغهها برای شاهزادهخانمها»(به انگلیسی: Frogs into Princes)،{ترجمه شده با نام NLP و ایجاد تغییرات سریع فردی}، توسط «ریچارد بندلر» و «جان گریندر» در سال 1970 ارائه شد که شروعی برای مطالعات NLP بود. بنابراین یافتهها، انسانها در سه گروه بصری، شنیداری و لمسی طبقهبندی میشوند که براساس صورتبندیهای شش گانه حرکات چشم به شکل زیر میباشد:[۱۰]
انسان ها از دریچه های گوناگونی اطلاعات را دریافت می کنند که این دریچه ها می توانند بینایی، شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی باشد و هر شخصی برای دریافت اطلاعات همزمان که از دریچه های مختلف استفاده می کند، بر روی یکی از آنها بیشتر تکیه می کند یا بر اساس نوع زندگی انسان، یکی از این حواس تقویت می شود و اطلاعات از آن کانال بهتر و راحت تر دریافت می شود و حداکثر مطلب را از آن دریچه بیشتر و به صورت دقیق تری جذب می کند. یکی از بهترین راه های شناخت کانال دریافت اطلاعات مخاطب همانطور که در بالا گفته شد، حرکت چشم هاست؛ به آن گونه که انسان ها در مواقعی که به دنبال یک موضوع در حافظه ی خود می گردند و یا هنگامی که در حال تصور کردن موضوعی که ممکن است در آینده به آن بپردازند و یا به طور کلی، در بعضی از فعالیت های فکری شان به صورت ناخودآگاه حرکات چشمی را انجام می دهند که گویای استفاده از کانال دریافتی ترجیحی آنهاست.
NLP و ادعای تشخیص دروغگویی
پیروان برنامهریزی عصبی کلامی همچنین این نوع حرکات چشمگفتاری را راهی برای شناسایی و تشخیص دروغگویی معرفی کردند با مثالهایی مانند اینکه اگر از کودکی پرسیده شود: «مادرش به او چه گفته است»؟ در لحظهای که کودک در حال پاسخگویی است باید به حرکات چشم او توجه کرد. اگر چشمهایش به سمت چپ حرکت کند به این معناست که تصویری که در حافظۀ او از واقعیت بوده است یادآوری میشود و در نتیجه راست میگوید و اگر به سمت راست نگاه کند به این معناست که به دنبال نشانههایی برای ساختن تصویری میگردد و در نتیجه دروغ میگوید و همۀ اینها در صورتی است که او راستدست باشد و در چپدستها کاملاً وارونه خواهد بود. با وجود همۀ اینها الگوی چشمگفتاری که مردم راستدست نشان میدهند مانند هم نیست و در چپدستهایی که نیمکرۀ راست برتر داشته باشند، هم این الگو به آن صورتی که ادعا میشود وارونه نیست. صورتبندیها تنها ترفندی برای دانستن نشانههای چشمی افراد هستند که بتوان تا حدی دقیقتر آنها را در کنار دیگر نشانههای زبان بدن (تنگفتار)، هیجانرفتار و شناخت شناسی تفسیر کرد. این ادعای پیروان برنامهریزی عصبی کلامی تا مدتها بههمین صورت مورد استفادۀ مردم قرار میگرفت. بیش از سی تا شصت هزار کلاس آموزشی در این زمینه در سطح دنیا برگزار گردید و هزاران ارجاع به این یافتهها شد. تا آنکه پروفسور «ریچارد وایزمن» (به انگلیسی: Richard Wiseman) در سال ۲۰۱۲ از دانشگاه «هرتفوردشایر انگلیس» و دکتر «کارولین وات»Caroline Watt از دانشگاه «ادینبرگ» درتحقیقی از داوطلبان، درخواست کردند مطلب حقیقت یا دروغی را به زبان آورند و به این ترتیب، آنها توانستند با فیلمبرداری، حالات و حرکتهای دقیق چشمگفتاری آنها را بررسی کنند. وایزمن و وات، پس از سه مطالعه بر روی آزمودنیها به این نتیجه رسیدند که در تقریباً در هیچ موردی، رابطهای بین دروغگویی و حرکات چشم مشاهده نشد.
جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 17:46